loading...
آموزشگاه موسیقی چکاوک
luxeshope بازدید : 236 پنجشنبه 08 تیر 1391 نظرات (0)

علي قمصري در آستانه كنسرتش در تهران

 


علي قمصري در آستانه كنسرتش در تهران

«علي قمصري» در زمره آهنگسازاني است كه تاكيد خاصي روي ريشه‌هاي موسيقي ايراني دارد. توجه به ساختار آهنگسازي به روش ايراني و هارموني پنهان شده در بطن رديف‌هاي دستگاهي موسيقي ايراني، مي‌تواند نقطه عطفي در موسيقي ايراني باشد. به قول قمصري، غناي ملوديك و مايگي موسيقي ايراني هميشه مورد توجه جهان بوده است؛ اما كم‌كاري هنرمندان، فقدان روحيه كار جمعي متمركز و تخصصي و عدم‌حمايت مسوولان نسل امروز را با فقر منابع كاملا ايراني مواجه كرده. علي قمصري اولين آلبومش را سال ۸۴ با عنوان «نقش خيال» با آواز همايون شجريان به بازار موسيقي ارايه داد و بعد از آن به همراه كوارتت زهي ايراني و همراهي «عليرضا قرباني» آلبومي را به عنوان «سرو روان» منتشر كرد، همچنين آلبوم تكنوازي او به نام «شور پريشاني» نشان‌دهنده مهارت او در نوازندگي و تسلطش بر رديف موسيقي ايراني است. آلبوم «تنيده در خطوط موازي» از تكنوازي‌هاي ديگر اوست.

 

 

سال ۸۸ كنسرت آب، نان، آواز را با همايون شجريان به صحنه برد و اجراي او در «برج ميلاد» با نوشته‌اي تحسين‌آميز از سوي محمدرضا شجريان روبه‌روشد. شرق با او به بهانه ، برگزاري كنسرت«گفت‌وگو» در روزهاي هشتم و نهم تيرماه در تالار انديشه حوزه هنري و تاليف كتاب «هارموني موسيقي ايراني» گفت و گویی انجام داده است که در ادامه می خوانید.

مرحوم «وزيري» و «روح‌الله خالقي» تلاش‌هاي زيادي در جهت تئوريزه‌كردن موسيقي ايراني انجام داده‌اند، ولي با اين حال ما هميشه با فقر منابع تئوريك روبه‌رو بوده‌ايم. آيا همين ضرورت باعث شد كتاب«هارموني موسيقي ايراني» را تاليف كنيد؟


بله، دليل اصلي همين فقرمنابع بود. منكر اين نيستم كه اين نام‌ها بزرگند و قابل احترام، اما بدون شك، جهت تلاش اين اساتيد، موسيقي ايراني را از محور خود دور كرد و نوعي همنشيني ضعيف بين ملودي ايراني و هارموني غربي پديد آمد. به هر حال، سعي كردم كه ابزارم براي نگارش اين كتاب داشته‌هاي خودمان باشد و از بيهوده تكيه‌كردن بر قوانين موسيقي غيرايراني خود‌داري كنم.

 

 

خب اين به دليل اين بوده كه ما پيش‌زمينه‌اي در هارموني و آهنگسازي نداشته‌ايم...
پيش‌زمينه تاليف شده و قانون‌مندي نداشته‌ايم. اگر دقت كرده باشيد، بيشتر، تاريخ موسيقي ما را تاريخ‌نگاران غيرايراني نوشته‌اند. حتي يكي از اصلي‌ترين روايت‌ها از رديف «ميرزا عبدالله» توسط «ژان دورينگ» فرانسوي نوشته شده است. اما آن به اين معنا نيست كه موسيقي ايراني پتانسيل قانونمندترشدن را نداشته است. برعكس، غناي ملوديك و مايگي موسيقي ايراني هميشه مورد توجه جهان بوده. كم‌كاري هنرمندان، فقدان روحيه كار جمعي متمركز و تخصصي و عدم‌حمايت مسوولان نسل امروز را با فقر منابع كاملا ايراني مواجه كرده است.

 


يعني قواعدي براي آهنگسازي ايراني نوشته‌ايد كه تا به حال وجود نداشته؟
سعي كردم رديف موسيقي دستگاهي را كه تنها منبع مورد قبول تمام اهالي موسيقي است، به‌عنوان منبع اصلي قرار دهم و قواعد گرايش، نقش و تاكيدهاي نت‌ها، فرم و ساختار جمله‌ها و منطق كنار هم قرارگرفتن گوشه‌ها، من را به فرمول‌ها و قواعد هارمونيك هدايت كنند. هارموني گسترده‌ترين علم آهنگسازي است و قواعد پيچيده‌اي دارد.
براي همين با توجه به نداشتن نمونه‌اي براي مقايسه يا حتي گرفتن يك ايده، كار سختي پيش‌رو داشتم و نتيجه، مطمئنا خالي از اشكال نيست. اين آغاز يك راه طولاني است.

 


بالطبع شما هم علم هارموني را با موسيقي غربي فرا گرفتيد؟ آيا اين در نوشتن هارموني ايراني تاثير نداشته؟!
اگر ياد نمي‌گرفتم تا اين حد مطمئن نبودم كه اعمالش روي ملودي ايراني ضعيف است. از طرفي اجازه اظهارنظر در اين حيطه را به خودم نمي‌دادم. طبيعتا شناختن هارموني غربي به من كمك زيادي كرد.


ولي با اينكه آقاي خالقي را وامدار موسيقي غربي مي‌دانيد، صدادهي موسيقي آقاي خالقي، ايراني است...
ما نمي‌توانيم با سري و كرون و آلتره‌كردن فواصل غربي موسيقي را ايراني كنيم. يك اثر ايراني قبل از هر چيز بايد ساختارش ايراني باشد، نه اينكه فقط ملودي ايراني باشد و بنيانش غربي. از طرفي باملودي صرف نمي‌توانيم هنر والايي خلق كنيم، مگر اينكه تك‌نوازي كنيم. الان هم اتفاقات ادامه‌داري كه در فستيوال‌هاي موفق افتاده بيشتر در زمينه تك‌نوازي است. مي‌گويند موسيقي بايد به سمت تكنوازي پيش رود. آيا همه مي‌توانند تكنواز باشند؟ انعكاس روحيه جمعي و همراهي در تكنوازي چه لطفي دارد؟ فرض كنيد كل موزيسين‌هاي ايراني در سال بخواهند كنسرت تكنوازي اجرا كنند...

 


پس موفقيت آقاي خالقي به چه علت بوده است؟
نمي‌خواهم كار ايشان را زير سوال ببرم. اتفاقا كساني مثل آقاي وزيري و خالقي، قابليت‌هاي هارموني غربي را نشان دادند و موسيقي غربي را وارد موسيقي ايراني كردند. علم موسيقي ايراني خيلي گسترده است، ما مي‌توانستيم با موسيقي غربي گفت‌وگو كنيم؛ نه‌اينكه تحت‌تاثير آن قرار بگيريم. همه فكر مي‌كردند علمي‌كردن موسيقي اين است؛ در صورتي كه اگر ما هم مثل غربي‌ها روي موسيقي خودمان كار مي‌كرديم، مي‌توانستيم موسيقي‌مان را به صورت علمي بهتري در بياوريم. زماني متد غربي وارد كشور ما شد كه موسيقي ما سينه به سينه از استاد به شاگرد منتقل مي‌شد، طبيعتا روش علمي قدرت بيشتري از روش سنتي دارد. شيوه آقاي وزيري و خالقي گناه نبوده و خيلي‌ها مي‌توانند با آن شيوه كار كنند، منتها در آهنگسازي ما معضل سرگشتگي در هويت و ريشه وجود داشت. من سعي كردم قدم كوچكي در بهبود اين زمينه بردارم.


اين ايراني‌كردن قواعد آهنگسازي و هارموني ايراني چه تاثيري بر موسيقي دارد؟
ما در دانشگاه و هنرستان‌هاي موسيقي روش گسترده‌اي براي آموزش جوان‌ها نداريم؛ اين اتفاقي بود كه براي من هم افتاد. وقتي مدرسه موسيقي را تمام كردم و وارد دانشگاه شدم دوباره بايد همان درس‌هاي مدرسه موسيقي را مي‌خواندم. موسيقي ايراني دريايي‌ است كه براي ديده‌شدن عمقش بايد ابزار ديد را وسيع‌تر كرد و گل و لايش را زدود.

 


يعني دروس موسيقي خيلي محدود است؟
حرف من اين است كه دروس و دامنه ديد بعضي اساتيد محدود است نه خود موسيقي.


شما چطور توانستيد از آموزش‌هاي معمول فرا‌تر برويد؟
سعي كردم درست نگاه كنم؛ به ورطه مريد و مرادي و اتلاف وقت و تمرين‌هاي كور نيفتم و مرتب از خودم سوال كنم كه چه چيزي مي‌خواهم؟

 


به چه دليل اسم كنسرت پيش‌رو را «گفت‌وگو» گذاشته‌ايد؟
در كنسرت پيش‌رو يك كوارتت زهي غربي و يك كوارتت زهي ايراني روبه‌روي هم قرار مي‌گيرند. سازها با هم دوستانه ديالوگ دارند و گاهي اوقات وارد دنياي يكديگر مي‌شوند.
تا به حال به اين صورت نبوده كه موسيقي غربي و شرقي روبه‌روي هم قرار بگيرند و تعامل داشته باشند. من سعي كردم روي اصول سازبندي و اصول آهنگسازي و اجرايي موسيقي ايراني آنقدر كار كنم تا وقتي اين دو موسيقي روبه‌روي هم قرار مي‌گيرند با هم ديالوگ داشته باشند، نه اينكه يكي از آنها ميهمان‌نواز باشد و تحت‌تاثير ديگري قرار بگيرد.


يعني اين به نوعي به اعتبار موسيقي ما مي‌افزايد؟
شكي نيست. غرب تا به حال فقط روي دو نكته از موسيقي شرق تاكيد داشته است. يكي بداهه‌نوازي و يكي هم تك‌نوازي و ملودي پردازي؛ در بعد آهنگسازي تا به حال موسيقي شرق با معيارهاي خودش حرف چنداني براي گفتن نداشته است. من در دل موسيقي ايراني روي بعد آهنگسازي كار كرده‌ام.

 


صدادهي اين موسيقي چه تفاوتي با موسيقي سنتي دارد كه ما تا به حال شنيده‌ايم؟
همان‌طور كه در هنر‌هاي ديگر مثل نقاشي و مجسمه‌سازي هنرمند سعي مي‌كند ذهن مخاطب را به چالش بكشد، در اين نوع موسيقي من به احساس شنونده بسنده نكردم.


يعني شما از سازها امكاناتي را بيرون كشيده‌ايد كه تا به حال وجود نداشته است؟
بله، طبيعتا بايد اين طور باشد. امكانات صوتي و همنشيني اصوات به شكل جديد و تازه‌اي در اين موسيقي اتفاق مي‌افتد؛ البته اين امكانات، در بن موسيقي ايراني وجود داشته، ولي تا به حال به صورت اجرايي در نيامده است.


يكي از اين امكانات همان «چندصدايي بودن» است؟
چندصدايي بودن موسيقي، اصلي‌ترين امكان اين نوع آهنگسازي است.

 


به نظرتان مخاطب ايراني اين صدادهي را مي‌پذيرد؟
ببينيد، من تا حدي بايد به فكر مخاطب باشم و بعد از آن بايد به صلاحديد مخاطب و خود هنر فكر كنم. زماني كه من كارِ باكلام انجام مي‌دهم مخاطب بيشتري دارم؛ ولي يك جايي هم بايد از خودم خرج كنم. نمي‌توانم هميشه به كسب توجه فكر كنم. اين كتاب هم براي هر مخاطبي نيست و خواننده بايد پيش‌زمينه زيادي در موسيقي داشته باشد. احساس مي‌كنم چون موسيقي باعث شده من پيشرفت كنم، من هم نبايد هميشه موسيقي را نردبان خودم ببينم، يك جايي هم من بايد به موسيقي كمك كنم. بايد از فكر و وقتم براي موسيقي خرج كنم. واقعيت اين است كه وقتي شما به كارتان اعتقاد داشته باشيد، شايد در زمان خودش مخاطب كمي داشته باشد، همان‌طور كه در تاريخ موسيقي آهنگسازان زيادي بودند كه در زمان خودشان فروغي نداشتند؛ اما ۲۰ يا ۳۰ سال بعد شناخته شده‌اند. من هم سعي مي‌كنم يك‌سري از چيزها را به زمان بسپارم.


چند سال است كه روي اين موضوع كار مي‌كنيد؟
هميشه دغدغه‌اش را داشته‌ام، اما نه به صورت مكتوب. چندين سال است كه به صورت عملي روي اين مساله كار مي‌كنم.

 


پس خيلي از اتفاقات به صورت تجربي افتاده است...
بله.


فكر مي‌كنيد اين تجربه و آزمون و خطا را بايد با مخاطب شريك شد؟
من تجربه مي‌كنم، اما آزمون و خطا در سياه‌مشق‌ها اتفاق مي‌افتد. يعني وقتي يك قطعه جديد را روبه‌روي نوازنده مي‌گذارم، براي خودم جديد نيست و كاملا در تخيلم مي‌شناسمش. بعضي اوقات براي يك قطعه پنج‌دقيقه‌اي شايد ۲۰۰ برگ را سياه كنم، اما هيچ وقت روبه‌روي مخاطب، آزمون و خطا نمي‌كنم.

 


يعني طي اين سال‌ها به اين نتيجه نرسيده‌ايد كه بعضي تجربيات تان بازخورد خوبي نداشته؟
طبيعتا آدم احساس مي‌كند بعضي كارها را به شكل بهتري مي‌تواند انجام دهد؛ ولي اين طور نيست كه در ارايه بخواهم آزمون و خطا كنم.


تا چه حد در ساختار سازبندي موفق بوده‌ايد؟
شماري از اين كمبودها با ساخت سازهاي جديد حل مي‌شود و شماري از آنها هم با تفاوت نگاه به ساز كه در حوصله اين مقال نمي‌گنجد.

 

 


مي توان گفت براي پركردن خلأ صدايي سازها از موسيقي غربي استفاده كرده‌ايد؟
نه، اين يك ديالوگ است. من موسيقي غربي و ايراني را مي‌شناسم. زبان موسيقي خيلي گسترده است، اما حروف موسيقي در كل جهان ثابت است. بنابراين، سازها با فرهنگ خودشان به راحتي مي‌توانند در كنار هم قرار بگيرند. اين ژانر، چيزي نيست كه بخواهم از آن دفاع كنم يا خيلي عجيب و غريب جلوه‌اش دهم. همان چيزي است كه در دنيا به عنوان «ورلد ميوزيك» به رسميت شناخته شده و نمي‌توان پرسيد چرا اين سازها را در كنار هم قرار مي‌دهيد؟ اين يك ژانر ثابت شده در موسيقي است و الان خيلي از موسيقيدان‌هاي دنيا در اين ژانر فعاليت دارند. شما درهمنشيني سازها مي‌توانيد از رنگ آميزي، فرهنگ‌ها و ساختارهاي مختلف استفاده كنيد و در اين همنشيني، خيلي چيزها را ياد مي‌گيريد. رنگ‌هاي جديدي مي‌توان خلق كرد و به خلاقيت‌هاي تازه‌اي ‌رسيد.

 


كنسرت پيش‌رو با همين دغدغه برگزار مي‌شود؟
اين هم جزو دغدغه‌هايم است. آهنگساز مثل نقاش كه در استفاده از رنگ آزاد است بايد در استفاده از سازها آزاد باشد.

 


ساختار‌شكني به نظرتان همان «آزاد بودن» است؟
من به قواعد موسيقي‌ام پايبندم. اگر يك نقاش از رنگ‌هاي مختلف استفاده كند به اين معنا نيست كه نتيجه‌اش ساختارشكن است، فقط ابزارش به دلايل خاص تغيير كرده است.


يعني معتقديد در ساختار‌شكني ما فقط مي‌توانيم ابزار را تغيير دهيم؟
ساختار‌شكني يعني ساختار‌شكني و نمي‌توان آن را محدود كرد، ولي من هميشه به اصول اوليه پايبندم. مگر اينكه به دليل خاصي اصول را كنار بگذارم.

 


شما با همايون شجريان كار كرده‌ايد. در كنسرت پيش رو با «حسين عليشاپور» روي صحنه مي‌رويد، چه ويژگي در صداي ايشان دليل اين همكاري بود؟
اين طور نيستم كه بخواهم بزرگ‌بودن اسم را دليل همكاري خودم قرار دهم و هيچ وقت حاضر نيستم ذهنيت هنري‌ام را فداي اين مسايل كنم. حضور يك خواننده خوب مثل آقاي عليشاپور در كنسرت ما به عنوان ميهمان است و در دو قطعه بيشتر حضور ندارند. اين قطعات كارهاي برف خواني است كه قبلا توسط آقاي معتمدي اجرا شده است.


چرا اين‌بار هم با آقاي «معتمدي» همكاري نكرديد؟
صلاح ديدم كه از آقاي عليشاپور در اين كنسرت استفاده كنم، ضمن اينكه آن زمان آقاي معتمدي در ايران نيستند.

 


چقدر همايون شجريان در موفقيت شما نقش داشته؟ آيا اين اعتمادبه نفس را به شما داد تا دست به تجربيات مختلفي در موسيقي بزنيد؟
همايون شجريان در موفقيت اجتماعي من و شنيده‌شدن كاري ام مخصوصا «نقش خيال» خيلي نقش داشت. ولي اعتماد به نفس را من از كارم به دست مي‌آورم.


به نظر خيلي‌ها در كنسرت آخرتان، اجراي شب آخر پخته‌تر از شب اول بود...
بخش زيادي از كار در پارت اول با آقاي همايون شجريان بداهه بود و در اين بخش ما هرچه پيش مي‌رفتيم استرسي كه به دليل تبليغات قبل از كنسرت داشتيم كمتر مي‌شد. واكنش بعضي‌ها قبل از شنيدن كار هم دخيل بود؛ چراكه مي‌گفتند نبايد گيتار در كار باشد؛ انگار ما خلاف شرع مي‌خواهيم عمل كنيم! اين پيش‌قضاوت‌ها استرس زيادي به وجود آورده بود كه طي شب‌هاي اول رفع شد.

 


بعضي‌ها معتقد بودند در اين كنسرت گيتار صدادهي خوبي نداشته، حالا شايد به علت همان پيشداوري‌ها بوده. نظر خودتان چيست؟
اين اتفاق براي اولين‌بار تجربه شده بود و طبيعي است كه با گوش مخاطب آشنا نباشد. اتفاقا در اين پروژه هم از لحاظ حضور بهرام آقاخان و هم از لحاظ پارتي كه نوشته شده بود، گيتار از اركان اصلي گروه بود.


گفته بوديد موسيقي فلامنكو اشتراكات زيادي با موسيقي ايراني دارد...
فلامنكو تنها موسيقي اروپايي دستگاهي است و بداهه‌نوازي دارد. به لحاظ تاريخي هم «زرياب» يك موسيقيدان ايراني بود كه عود مي‌نواخت و در جنگ جهاني اول با يكسري از ايرانيان به آندولس مهاجرت كرد و تاثير زيادي بر شكل‌گيري اركان موسيقي آنجا داشت.

 
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 34
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 17
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 13
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 179
  • بازدید ماه : 516
  • بازدید سال : 4,013
  • بازدید کلی : 73,997